سفر مشهد
غروب چهارشنبه 6 شهریور راه افتادیم.. خدارو شکر قطار بسیار عالی بود و خیلی راحت تا صبح فردا که رسیدیم، خواب ناز بودی.. نکته مهمش هم این بود که بغل گوشت wcبود و تمیز و خیالت هم تخت.. دوست داشتی خودت چمدون رو حمل کنی. کلی هم لذت میبردی: تا ما رسیدیم و رفتیم خونه رزرویمون (زائرسرای دانشگاه تو مشهد)، و بساط صبحونه رو گذاشتیم و بابایی نون بخره، مادر جون اینا هم اومدن. کلی از دیدنشون شاد شدیم.. قربون حرمش برم: خاله قزی چادر پوشیده تا بره حرم. شدیدا هم تاکید داشتی کیفت باهات باشه: تو حرم با صدای بلند شعر امام رضا رو میخوندی و همه میخندیدن رضا رضا جون ! شاه خ...