جیگرم رفته شمال
دیروز با خاله جون رفتی شمال تا من خونه رو بریزم بهم:
مادر قربون اون کیفت بشه.عسسسسسسیسسسسم
محیا خوشحال تو اتوبوس:
تو اتوبوس میگفتی مانی برو خونه دیگه...همه میخندیدن. راننده هم اذیت میکرد که من تو رو نمیبرم شمال. مامانتو میبرم..
تو راه هم زنگ زدی به مادرجون (با موبایل خاله جون) و بهش گفتی: من نیومدم شمالها!!! من با خاله جون نیستم ها...مثلا میخواستی سورپرایزش کنی..
بهت خوش بگذره نازم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی