عکسای باقیمونده 92
این هم تعدادی عکس باقیمونده
اینجا مراسم دید و بازدید عید تو دانشگاست:
اینهم کارتهای تبریک عید که از قسمتهای مختلف دانشگاه بمن دادن:
این فرشچه مال زن دایی فاطمه بود که خوشت اومد ازش و اونهم به شما عیدی داد. زن عموش هم روز 13 بدر فوت کرد خیلی جوون بود. براش طلب آمرزش میکنیم..
این عروسک بالاخره جایگزین نی نی داداشی زشت شد. البته فعلا. میدونم چند روز دیگه نی نی داداشی برمیگرده. این عروسک خوشگلو خاله جون از کربلا یا سوریه برای شما آورده و من قایمش کرده بودم.
این هم 7 سین شهرمون. البته مرکز شهر یه 7سین بزرگتر بود که نمیشد دور میدون بایستی و عکس بگیری(جریمه سنگینش به ضایع شدنش نمیارزید)
27 اسفند روز پرستار بود و ما هم با گل و شیرینی سر مزار خاله جون جمع شدیم تا این روز رو بهش تبریک بگیم.جاش همه جا خالی بود.
کی دلش ازینا میخواد:
اینجا هم گل فروشی نزدیک خونه، زمانیکه با خاله جون رفتم تا برای عید خرید کنیم:
اینجا هم یه عکس رویایی از شما:
چه سیزده بدری بود:
یه سری عکس هم تو ادامه مطلب هست
اینجا هم طبق معمول هر سال اولین جایی که میریم خونه حاج عمواء. روحش شاد جاش خیلی خالیه. اما روح بزرگش که هست:
خرگوش بازی خونه عمه بابایی:
این هم آنیتا خانم شروشیطون دختر پسردایی بابایی که میگن رابطه شما دوتا مثل رابطه باباهاتون تو بچگی بوده:
این هم یه کاردستی قبل عید:
با امیر حسین(پسر عمه) تو باغ مامان بزرگ:
همچنان از سردی میلرزی و داری بستنی میخوری:
با اون مریضیت دست از شیطنتات برنمیداری.
اینجا که حسابی مریض بودی. روز 13 بدر
تو مرغداری:
عجب روزهای خوبی بودن.
راستی کمی از کارات یادم اومده بنویسم:
مانی موهاتو با من عوض میکنی. من موی صاف و رنگی میخوام. اصلا موهامو زرد کن. باشه قرتی. کم کم . پیاده شو با هم بریم.
هرکی بهت عیدی میداد مینداختی و نمیگرفتی. تازه میگفتی من خودم زیاد دارم. آخ خدا میدونه ته دل چه حرصی میخوردم. تازه چندتاییشونو هم جلو خودشون پاره میکردی و من خجالت میکشیدم..فقط پاکتیها رو بخاطر تنوع پاکتشون میگرفتی.
تو خونه مادرجون حرف گوش کنی و نم دادن و حتی حرف بد زدنات به اوج خودش میرسید. خودتو خیلی اونجا لوس میکردی. گاهی هم مادرجون و خاله جونا رو ناراحت کردی و اونها هم باهات قهر کردن..