کمی از تو بگم..
این روزها خیلی نکته ها ، نظرها و شعرها ازخودت بروز میدی و همه رو میدونم خاله منظر یادت داده. ایشاله ماهها کنارتون بمونه و هی تغییرش ندن. من میمونم کدومشو به ذهن بسپرم..دستش درد نکنه. واقعا زن خوب و پرحوصله ایه..
این هم یه محیا خانمی که موهاشو افشون کرده:
- دستشوییتو کامل خودت انجام میدی و میشوری و حتی اصرار داری شورت و شلوارت هم پات باشه
- چیزهای خطرناک رو کاملا میشناسی و اگه چیزی تو خونه باشه که جزء اونچیزایی باشه که خاله یادت داده، هی میگی خطرناکه و نباید دست بزنم و .. بجز یه استثناء: چند روز پیش دیدم که دست خاله منظر با اتو سوخته. شما هم دیدی من جمعه ای اتو کشیدم و کارم که تموم شد اتوی داغ رو گذاشتم تو اتاق خواب درش رو بستم. چند دقیقه بعد رفتی تو اتاق و برگشتنی میگفتی:خاله منظر دیدی دست من هم با اتو سوخته.. دقیقا همون نقطه و با همون فرم کجکی. آخه دختر از عشق خاله خودسوزی میکنی؟؟؟!!!
- تو خونه همش راه میری اسم خاله رو میاری و میگی مانی مگه جمعه تعطیل نیست پس چرا ما دوتا تعطیلیم( یعنی پنجشنبه و جمعه) و دوست داری زود بیای مهد (خداروشکر)
- روزهای هفته رو هم کامل بلدی..
- شعر من خرگوش بی آزارم رو خیلی قشنگ میخونی..
- کمی کار بیرون قبول کردم. وسط تمرکزم صدام میزنی که بیام پیشت بشینم و با هم برای nامین بار سی دی عمو پورنگ ببینیم.. و به بابایی که کنارته راضی نمیشی.. اصلا هر وقت پای کامپیوتر میشینم دلت میخواد نظر منو به خودت جلب کنی. پرسیدم مانی چیکار داری ؟ هرکاری داری به بابایی بگو. گفتی : بیا میخوام بوست کنم. من فدات بشم مهربونم چشام پراز اشک شد و کارمو ول کردم..
- تو اتاق خواب بودم و عطسه ام گرفت راحت وبلند عطسه ای زدم که دلم خنک شد. یهو از بیرون داد زدی: موقع عطسه جلوی دهنتو بگیر مانی!!! منو داری...
تو خیابون میرفتیم یه آقایی رو زمین نشسته بود و سنتور میزد. گفتی: مانی چرا آقاهه رو زمین نشسته. زمین میکروبه. من هم کلی خنده ام گرفت..
- گاهی تو روز ماه بصورت سفید تو آسمونه. گیر دادی که چرا ماه تو روز تو آسمونه. واقعا خودم هم خیلی خوب دلیلشو نمیدونم..
- یکی از همکارام بارداره و تا دیدیش گفتی: ببین من هم تو دلم علی اغصر دارم. تازه اَزی (یزید) هم دارم. قربونت برم هنوز از حال و هوای محرم درنیومدی..
- بابایی گفت محیا زنگ بزنم مامان بزرگ بیاد خونمون. گفتی : آره بیاد برامون پرتغال بیاره. بعد داد زدیتا مثلا صداتو بشنوه: مامان بزرگ یادت نباشه ها برامون پرتغال بیار..
یه کم با بابایی عشقولانه کردین و بعدش هم خواب:
خوبه این عکسا رو هم بذارم و هی فقط ازت تعریف نکنم.کفشاتو که خودت پوشیدی و اون ماشین تمیز که اصلا توش هیچی نریختی منو کشته:
هرروز شادتر باشی گلم تا هرگز افسوس این روزها رو نخوری..