محیا و روز جشن تولد
اینها هم عکس جشن تولد محیاکه پنجشنبه برگزار شد و تولد واقعیش روز 19 آذر هست.
دوستای شما شهریار و آنا و مهراب که همتون 88تی هستین..
اون ساعت بدون صفحه مهراب، تو حلقم که خودش اونقدر با شخصیت نشسته بود که من گفتم فکر میکنم یه مرد دعوت کردم..
محیا خوشحال با دوستاش:
و این هم کیکش که رولتی انتخاب کردم چون بریدن و تقسیمش خیلی راحته:
درواقع دوستان ترجیح دادن با بچه روزمین نهار بخورن و میز نهار نچیدم..
این هم سفره نهار:
اینجا بچه ها مشغول دکتر بازی ان. دارن با کادوی محیا حال میکنن. آنا خانمی هم که قضیه رو خیلی جدی گرفته..
بقیه عکسها تو ادامه مطلب:
اینو دلم نیومد نذارم. این بوست برام یه دنیا می ارزه. مهربونم..
تا مهمونها رفتن گفتی مانی مرسی که برام تولد گرفتی و این تمام خستگی رو از تنم بیرون کرد. دوستت دارم عشق پاکم..
دیگه سفارشاتم داشت رنگ و بوشو از دست میداد و داشتی قاط میزدی. خاله طیبه بموقع بداد رسید و شما رو با اسباب بازیها و کادوها سرگرم کرد و واقعا برای پزیرایی و نهار اصلا مشکل نداشتم..
محیا لباسشو کثیف کرد و لباس راحتی پوشید و بادکنک بازی آخر کار:
شب هم که بادکنکا رو تو اتاق زدم تا اونجا مشغول بازی بشی. هواش هم خنکه و پاره نمیشن..
امیدوارم بهت خوش گذشته باشه گلم. دست عکاس باشی( خاله مائده) هم درد نکنه که زمانیکه من مشغول بودم این عکسا رو برام ذخیره کرد و دست همه دوستا با کادوهای قشنگشون. ایشاله محیا بتونه جبران کنه.
خودم هم که برات النگو خریدم و یه ست شال و کلاه که بعدا عکساشو میذارم. البته بابا علی شاهد و ناظر بر رفتار من و تایید میفرمون و شما همه رو بحساب جفتمون بزن گلم..
از شمال هم زنگ زدن و گفتن منتظر اومدنت هستن تا کادوهاتو بگیری. خوشبحالت محیا گلی..
حالا جشنهای تولد آتی تو راهه. ایشاله شب یلدا خونه مادرجون و بعد محرم و صفر تو مهد با عمو شهرام..