محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

محیا قبل از جشن تولد..

1391/9/18 8:43
نویسنده : مامان مریم
1,092 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه سلام به دوستای خوبمون دلمون حسابی براتون تنگ شده..

اولش قرار بود دوستای خیلی صمیمی مونو دعوت کنم تا 5 شنبه بیان و خوش بگذرونید. و چون تا دقایق آخر روز چهارشنبه سرکار بودم نمیشد خیلی تدارک ببینم. بهمین خاطر فقط قرار بود آنا و شهریار بیان. ناگهان روز دوشنبه خبر خوشی مبنی برااینکه بخاطر آلودگی هوا دانشگاه تعطیله و از طرفی بابایی باید از چهارشنبه سرکار بره، تصمیم گرفتیم تهران بمونیم و من هم دایره مهمونها رو وسیعتر کنم.

چهارشنبه یه سراومدیم سرکارم تا فلشمو که مونده بود بردارم.

و تو خونه


تقریبا همه کسایی رو که باهاشون رفت و آمد خونوادگی داشتیم دعوت کردم که 2/3 شون گفتن تهران نیستن و بقیه قرار شد که بیان.

سه شنبه خریامو کامل کردم و چهارشنبه افتادم تو آشپزخونه. البته باز هم قصد نداشتم همه چی رو در حد فضایی طراحی کنم و تم بدم و ازین حرفا. فقط به خوشی شما فکر میکردم و راحتی مهمونام.

واسه اینکه ببینم چی کم و کسره مجبور بودم یه چیزایی رو بچینم و این شد که شما هر لحظه منتظر اومدن مهمونا بودی و از بس صبر کردی تا 5شنبه برسه خسته شدی و تازه منتظر بودی تا دوستات بیان و بهشون بادکنک و کلاه و شکلاتشونو بدیآخه کلی دراین رابطه باهات حرف زدم..


در این حین نطقهایی هم ایراد میفرمودی: مانی ایندفعه واسم تولد بگیر گیده نگیر. آخه علی اغصر مرده ناراحت میشه. منو داریتعجبمتفکر خودم پر از عذاب وجدان. اما میدیم که تو تلویزیون واسه بچه ها حسابی شعر و آهنگ میذارن. من هم برنامه دامبول دیمبول که نداشتم. خدا میدونه واسه دلخوشی بچه ها بود فقط.

دایی جون زنگ زد که محیا بیام تولدت برقصم. جواب دادی نه!!! بیا فقط دست بزن. آخه علی اغصر مرده..

دایی جون فکر کرد من یادت دادم اما خودت هنوز از حال و هوای علی اغصر بیرون نیومدی گلم..

الکی تو خونه میدوییدی و میگفتی مانی خوشحالم. من فدای دنیای کودکانت بشم گلم.. سه شنبه هم رفتیم خونه خاله ندا تا اونجا بمونی و تو آلودگیها نبرمت برای خرید. روبروی خونشون هم وسایل تولد میفروختن و چیزای خوبی داشت. کلی هم با شهریار بازی کردین و بهتون خوش گذشت...من و خاله ندا خیلی باهات صحبت کردیم تا وسایلتو تو تولد به دوستات بدی و خودت بهشون گیفت و کلاه رو بدی


این خانم سه سالش پر شده اما هنوز شیشه میخوره..


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کوروش
18 آذر 91 10:15
بذار بخوره خو نوش جونشششششش بالاخره بزرگ می شن همه این عادتها از سرشون می افته