محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

18/اردیبهشت /90

سلام دختر گلم. امروز یکشنبست و اولین روز کاری. آخه دیروز فاطمیه بود و تعطیل. ما هم از ٤شنبه شمال بودیم.خیلی خوش گذشت. اما شاید واسه شما خاطره خوبی نبود. چون علیرغم مخالفت همه شیر رو ازت گرفتم. آخرینباری که شیر دادمت ساعت ٩ و نیم چهارشنبه ١٤ اردیبهشت بود که دقیقا یکسال و چهارماه و بیست ودو روزت بود.نظر خودت چیه مامان؟ کم بود؟؟؟؟ اما عوضش حالا دیگه مستقل شدی خانم شدی و چقدر خوب با مانی همکاری کردی. هرچند نصفه شبا یک کم گریه  می کنی اما خیلی خوب بودی اصلا باورم نمیشه که به این راحتی این طرح رو با کمک دختر نازم تموم کردم.الان فقط شیر خشک می خوری   مانی فدات بشه که اینقدر صبور و فهمیده ای. راستش پدر جون و دایی ...
19 ارديبهشت 1390

13/اردیبهشت/ 90

امروز موقع کارت زدن بردمت. مثه مانی انگشتت رو به کارتخون زدی و کلی از صدای بوقش خوشحال شدی. از دیدن فواره محوطه علوم کلی ذوق کردی جایی که مانی درس خوند. واسه همین تو راه برگشت اصلا گریه نکردی. عصر باهم رفتیم دوباره واسه خونه جدید جهاز خریدیم. وایییی اگه بابا علی بفهمه!!! البته داروی گیاهی صبر هم خریدیم تا شما رو از شیر بگیرم. واسه خاله جون وحیده هم گوشی خریدیم. شب هم وسیله ها رو جمع کردیم تا فردا باز هم بریم شمال.                      ...
14 ارديبهشت 1390

12/اردیبهشت/90

امروز طبق معمول اومدیم دانشگاه. اما بخاطر جشن روز معلم واسه دکتر قاسم پور دیر اومدم دنبالت. عصر باهم خونه هدی میرزایی رفتیم اونجا بود که تا آقای میرزایی به شما استاب بازی دادگفتی توپ. دست رویا جون درد نکنه چقدر بهت کلمه یادداد. عصری هم تو حیاط آنا پارسیان رو دیدیم و کلی با هم بازی کردین.با مامانش قرار گذاشتیم بریم استخر   ...
13 ارديبهشت 1390