محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

مادر

باید مجسمــــه ساز شــوم مجسمـــه ات را باید بســـازم بر میــدانی بکـارم و تمام شهــــر را مجبور کنم دورتو بگــــردند ؛   ♥ ♥ ♥ مادر روزت مبــــــارک ♥ ♥ ...
11 ارديبهشت 1392

مادرانه من

نمیدونم چرا هر وقت اسم مادر میاد و اشک تو چشام جمع میشه، یاد مادرخودم میافتم!! مثل اینکه یادم میره که خودم مادر شدم و عشق اول یه فرشته معصوم و پاک هستم!!! مثل اینکه هنوز نتونستم سنگینی و صلابت این اسم رو روی خودم، هضم کنم! بگمانم هنوز لیاقت نامیدنم به این اسم اعظم را در خود پیدا نکردم!! هنوز برام خیلی زوده!!! چقدر مادرم بزرگه و من کوچک!! خدایا شکرت بابت عنایت بزرگترین نعمت خداییت! بابت مادر شدنم!! خدایا من دیگه ازت چی بخوام؟؟؟ دختر نازنینم! ممنونم بابت همه اعتمادی که بمن داری. منو زیباتر از همه، راستگوتر از همه و مهربانتر از همه بحساب میاری!!! و مرسی بابت اینکه اونقدر اذیتم میکنی تا لیاقت پیدا کنم که کلید بهشت زیر پاهای...
11 ارديبهشت 1392

به سلامتی مامانها

خیلیها این روزا مامانشون مریضن. خدا به حق فاطمه زهرا بهشون سلامتی بده تا کنار بچه هاشون باشن. خدایا مادرمو همیشه سالم نگه دار!!! خدایا شکرت برای سلامتیش! اما به قلبش آرامش بده! امسال روز مادر تقریبا متقارن شد با چهارمین سال رفتن دخترش!! بله امروز یعنی ده اردیبهشت نودو دو، چهار سال از اون خاطره بد میگذره و دلتنگیمون بیشتر میشه..خدایا صبرش بده!! ...
10 ارديبهشت 1392

تشکر و قدردانی

با تشکر از همه دوستام که عید و تولدم رو تبریک گفتن و من هم ازشون عذرخواهی میکنم که سرم شلوغ بوده و سرع پیامشونو فقط تایید کردم. همتونو دوست دارم و براتون سال خوب و خوشی رو آرزو میکنم. سالی پر از خیر و برکت برای همه. دلمون حسابی تنگ شده بود.. ...
17 فروردين 1392

سال نو مبارک

سال نو رو پیشاپیش به همه دوستانم تبریک میگیم. امیدواریم سالی سرشار از خوشی براتون باشه. تو رو خدا اگه ما رو یادتون بود از دعای خیرتون بی بهره نذارید.. امسال خدا رو شکر میکنیم که عید باباعلی کنارمونه.. سالم و سرحال. برای تداوم سلامتیش دعا کنین.. ایشاله تو این سال خبری از بیماری و فراق عزیزی نشنوید. این دعای من لحظه سال تحویل برای همتونه.. انشاله ...
23 اسفند 1391

عیدی

عید همه دوستان مبارک. من عیدیمو گرفتم آخ جووووون!! یه خبر خوب گرفتم امروز... فعلا تا قطعی نشه نمیگم چیه.. اما چرا بتنهایی سهم من شده. من دلم میخواست محیا و باباش هم شریک باشن.. ایشاله تو ایام عید نصیب اونا و من با هم میشه... بعدا نوشت: عیدی گرفتنها بهمین جا ختم نشد و شب تولد پیامبر یه خواب خوب دیدم. خواب عزیزی رو بعد ٨ سال.. اونقدر خوشحال بودم که دلم نمیخواست چشامو باز کنم. اما محیا خانمی تمام چراغا روشن کرد و دستور برپا داد.. عیدی دیگه هم بارون رحمت الهی تو این روز بود که به تمام تهرونیها تبریک میگم. چقدر هوا تمیز و عالی شده. صبح تو رانندگی حض میکردم. تا اینکه یه اتوبوس قراضه (درست نوشتم؟؟؟) با دود زیاد ا...
11 بهمن 1391

روز دختر مبارک

  دخترم روزت مبارک!!! شرمنده قلب کوچیکتم که این روزها پر از استرسش کردم..مرسی که با دوستات تو مهد برای سلامتی بابایی دعا کردی...     این روز رو به بقیه دوستای محیا گلی تبریک میگم..پرنیا ایرانی، درسا خسروی، صدف خجسته،هستی روشنی،ریحانه بخشی زاده،محیا عظیمی، پانیذ صالحی و آیاتای ذیحق.. و دوستای وبلاگیش ملینا گلی، ریحان عسلی، یاسمین زهرای عزیز،.. بقیه هم اگه از قلم افتادن به بزرگی خودشون ببخشن ...
28 شهريور 1391