نمیدونم چرا هر وقت اسم مادر میاد و اشک تو چشام جمع میشه، یاد مادرخودم میافتم!! مثل اینکه یادم میره که خودم مادر شدم و عشق اول یه فرشته معصوم و پاک هستم!!! مثل اینکه هنوز نتونستم سنگینی و صلابت این اسم رو روی خودم، هضم کنم! بگمانم هنوز لیاقت نامیدنم به این اسم اعظم را در خود پیدا نکردم!! هنوز برام خیلی زوده!!! چقدر مادرم بزرگه و من کوچک!! خدایا شکرت بابت عنایت بزرگترین نعمت خداییت! بابت مادر شدنم!! خدایا من دیگه ازت چی بخوام؟؟؟ دختر نازنینم! ممنونم بابت همه اعتمادی که بمن داری. منو زیباتر از همه، راستگوتر از همه و مهربانتر از همه بحساب میاری!!! و مرسی بابت اینکه اونقدر اذیتم میکنی تا لیاقت پیدا کنم که کلید بهشت زیر پاهای...