نگاه کلی به تعطیلات
َمهمترین کاری که تو تعطیلات کردیم انجام موفقیت آمیز پروژه پوشک گیری بود.. مادرجون طفلک خیلی همت کرد و صبوری به خرج داد..
تو هیچ مهمونی و حتی خونه مامان بزرگ اصلا آبروریزی نکردی اما تو خونه مادرجون از لوس شدن زیاد لج میکردی و گریه و جیش و بعدش آروم میشدی.. اما بالاخره تموم شد و الان حسابی رو غلطک افتادی..
اولش فکر میکردم خوش نگذره چون برنامه ریزی خاصی برای این 20 روز نداشتیم. اما خدارو شکر خوب بود.. همه جا رفتیم و من و بابایی تو تصمیماتمون برای رفتن به خونه اقوام انعطاف زیاد به خرج دادیم و سعی کردیم که هرجا میریم خوش بگذرونیم..
جای خواهرم خیلی خالی بود..اما همه، ثانیه هاشون رو با خنده ها و شیطنتها و حرفها و حرکاتت گره زدن و حسابی بازار گرمی کردی. واسه همین میگم لوس شدی. در سوپر مارکتشون که رو به جنابعالی باز بود وهر چی میخواستی آزادانه و بی حساب و کتاب برمیداشتی..
الان هم دلشون خیلی برات تنگ شده و بقول مادرجون محیا بره ما مریض میشیم. اما فعلا که با دوستات و عروسکات خوشی تا چند روز دیگه که دلت تنگ بشه نمیدونم چی پیش میاد..
حسابی لاغر شدی اینو خاله بهاره هم صبح فهمید. از بس دوست داشتی بازی کنی..فقط ماهی میخوردی با سفیده تخم مرغ...اگه نبود دیگه هیچی البته بجز آجیل و شکلات و خیار و پرتغال.. من هم اصرار نمیکردم تو وعده شام و نهار چیزی بخوری.
دوبار هم که سرما خوردی و کارت به چرک خشک کن رسید..
آخه هوا خیلی گرم و سرد میشد..
150 هزار هم عیدی جمع کردی + یه دوچرخه و یه گوشواره که ما برات خریدیم.. هر سال که بزرگتر میشی و نی نی های جدید میان تو فامیل، از بورس دور میشی و عیدیها کمتر میشه..این قانون از قدیم الایام بوده.. هر چند چندجا دیدم که شما رو با بقیه فرق میذاشتن و بیشتر بهت میدادن..ما اینیم دیگه.. کلا دستشون درد نکنه. این یه شگونه و حتی برای ماها که کار میکنیم باز هم عیدی گرفتن شیرینه..
خدا کنه این سال برای همه عزیزانم سال خوب و پر برکتی باشه..آمین..سالهای سال عزیزانمونو کنار خودمون داشته باشیم و از وجودشون لذت ببریم..بخصوص پدر و مادر عزیزم که بدون اونا نمیخوام دنیام باشه.. انشاله..