محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

9/فروردین/91

1391/1/15 10:05
نویسنده : مامان مریم
297 بازدید
اشتراک گذاری

از دست گریه های دیشب، تا حالا که ساعت 10صبحه خوابیدی.. روزهای آخر تعطیلیه و برنامه ها گره خورده. بابایی هم واسه گریه هات دیشب نخوابید. بیدار یشه تا ببینیم برنامه چیه. از تهران قراره همکارای بابا(محمدحسین اینا) بیان. دیروز که یه سری دیگه اومدن و زود رفتن. فردا هم باید عروسی بریم..

بعد بیدارشدن شما و بابایی دوباره رفتیم چوبست خونه عمه باباعلی. واای چه جماعتی و چقدر بچه اونجا بوذ. هوا هم بارونی بود و شما هم هی میرفتی بیرون. پارک دیشب هم که مزید علت شد و برگشتنی هی سرفه میکردی. بابایی همونجا موندو ما و عمه سمیه اومدیم. تا شب هم دیگه سرماخوردگیت کامل شد.

تو راه دم بازار روز نگه داشتم و کلی سبزی خریدم. عمه اینا رو رسوندم خونشون و اومدیم خونه مادرجون که مهمون داشتن.

امروز روز پرستار بود. تو راه یه سری به خاله جون  زهره زدیم و تداعی روز پرستار سه سال پیش بدنمو میلرزوند. شما هم تو ماشین خواب بودی.

بعد رفتن مهمون، افتادیم به جون سبزیها. واای تمومی نداشت. خستمون کرد. تا 9 شب پاک کردنش طول کشید و زحمت شستنش هم طبق معمول افتاد گردن مادرجون وما هم با اصرار کیمیااینا، شام رفتیم خونشون. کلی هم اونجا بهت خوش گذشت.

پسرخاله محمد هم کلی باهات بازی و سرگرمت کرد..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)