محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

18/ اسفند/90

1390/12/21 9:03
نویسنده : مامان مریم
512 بازدید
اشتراک گذاری

صبح بابایی سرکارش رفت و من هم قبل شما بیدار شدم و کمی لباسهای رفتن عید رو با خیال راحت جمع کردم. شما هم وسایلتو مرتب کردی تا عید ازشون استفاده کنی. ببین کیفتو کجا گذاشتی تاشهریار برنداره..

بعدش چون من وبابایی عیدیامونو گرفتیم، رفتم سراغ بانک و قسط و کمی بریز و بپاش.. تمام بانکها که قفل بودن..ظاهرا میگن یارانه ها رو ریختن و تمام سیستم بانکی هنگ کرده بود و چه صفهای طویلی رو ایستادیم و نشد کاری انجام بدیم. تا ظهر بگمونم یه هزارتومن جابجا نشد.. ( بنوعی کمی ضایع شدم)!!!

اما از مواد بهداشتی فروشی دم خونه کلی خرید داشتم و اونم با دستگاه کارتخونش بالاخره موفق شد کمی پول برای منو و خودش برداره. من جمله یه باکس پوشک مولفیکس برات خریدم و از فروشنده قول گرفتم اگه پروژه در ایام عید با موفقیت روبرو شد بیارم پسش بدم.. ( انشاله)

اومدیم خونه و سریع لباسامونو عوض کردیم و راه افتادیم سمت خونه شهریار اینا. طفلک خیلی برای نهار منتظرمون موند اما خوابید. شما هم خیلی گشنه ات بود اما تو راه خوابیدی.. بابایی هم زود اومد و بنگاههای اون منطقه رو دور زد تا بینه آیا میشه خونه ای بخریم یا نه.. قیمتها با بودجه ما که نمیخوند اما خدا بزرگه میگردیم تا ایشاله تا فرصتی که داریم یه مورد خوب پیدا کنیم..با شهریار به روایت تصویر:

این هم گل پسر:

شب که برمیگشتیم و شما هم خواب بودی یه چند تا بانکو با ماشین گشتیم تا کارهای نیمه تموم امروز رو تموم کردیم.. از اولش هم باید همین کارو میکردیم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)