محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

13/ اسفند/ 90

1390/12/16 8:32
نویسنده : مامان مریم
572 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم علیرغم اینکه استراحت پزشکی داشتم اومدم سرکار تا به گزارش آخر سالم برسم.. هرچند کامپیوتر و بدتر از اون اکسل رو میبینم تا شقیقه ام سوت میکشه..امروز بابایی میاد دانشگاه واسه همین ماشین رو برد.. ما هم با خانم ن اومدیم..نزدیک دانشگاه یه ماشین از پشت بهش زد و طفلکی ماشین رو داغون کرد..

ما هم یه دربست گرفتیم و رسوندمت مهد و خواستم برم کمکش که گفت نه. و اومدم سرکار.. امیدوارم امروز ختم به خیر باشه..و همه مشکلات آخر هفته تموم بشه..

سرکار، کارم خیلی زیاد بود. کارآموز جدید هم کنارش اومده بود تا ساعت 1 جمع و جورش کردم و رفتم از بابایی پایین دانشگاه ماشینو گرفتم و رفتم پیش مامان درسا تا از دندونم عکس بندازه.. بعدش خانم دکتر تشخیص داد که زیر اون دندونی که تازه عصب کشی کردم پر از چرک هستشو خوب عصب کشی نشده..تازه روکش هم گذاشته..نمیدونی چه حالی شدم. واسه یه دندون اینهمه خرج کردم و خیر سرم رفتم یه جای خوب و کلی پول دادم اما این هم نتیجه اش..

بعد برگشتم کارمو جمع و جور کردم و شما و بابایی رو برداشتم و رفتیم خونه..از دیدنش خیلی خوشحال شدی.. یه نون سنگک خریدیم و اولویه دیشبو بازسازی کردم و خوردیم و خوابیدیم..

من هم کمی سر تقویم آویسا گلی نشستم و تمومش کردم. انصافا تجربه ام بیشتر شد و تقویم آویسا خوشگلتر و با کیفیتتر درومد..نوش جونش.. سال خوبی براش باشه..

بعد شما پیش بابایی موندی و من هم رفتم سراغ دندونپزشکه و کلی گله کردم و غر زدم. و گفت مگه من بدم میاد بیخود ازت پول بگیرم.. تشخیصم اینه که یه چرک و التهاب کوچیکه و سریع با چرک خشکنهایی که میخوری رفع میشه و دکتر قبلی خوب عصب کشی کرد و کار بعدی رو شروع کردیم.. روکش واسه سه تای بالا..

برگشتیم خونه و شام ساده و خوابیدیم.. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان احسان
13 اسفند 90 9:27
سلام عزیزم امیدوارم زودتر رو براه بشید میخواستم ازتون حلالیت بطلبم آخه فردا شب عازم خونه خداییم .


آخی عزیزم قبول باشه دعا کن با شوهرم برم
مائده
13 اسفند 90 11:21
آخی امیدوارم زودتر خوب شی
مامان آویسا
13 اسفند 90 11:53
خدا بد نده.ان شاالله زود زودی خوب بشید.دختر گلت رو ببوس
مامان شهداد
13 اسفند 90 11:53
سلام عزیزم
خیلی نگرانت شدم امیدوارم مشکلاتت حل بشه وزودتر سرحال بشی


مرسی عزیزم
مامان هستی
13 اسفند 90 13:32
بلا دوره مامان پر انرژی
ما عادت به این حالت نداریم
پس زودتر خوب شو


مرسی دوستم
دخترم عشق من
14 اسفند 90 7:44
امیدوارم زود زود خوب بشین و همون مامان پر انرژی و فعال سابق باشی . مانی نباید مریض بشی
مامان صدف
14 اسفند 90 12:56
معلومه آویسا پارتیش خیلی کلفت بود که واسش تقویم درست کردیا.


نه بخدا حتی فامیلی مامانشو هم نمیدونستم..گفت یادم بده دیدم خودم درست کنم کمتر وقت میگیره..من هم خیلی بلد نیستم تازه از وبلاگ پریساجون یاد گرفتم..در خدمت شما هم هستیم


تازه آویسا هم خیلی نمکیه..خوردنیه مثل صدف
مامان صدف
16 اسفند 90 9:27
نه نمیخوام دوباره تو زحمت بیفتی فقط یه کپی از تقویم محیا گلی هم یادگاری به ما بدی ممنون میشم. آخه خیلی خشگل شده. آویزونش کنم تو خونه پزشو بدم. البته اگه اشکال نداره


چشم حتما