محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

3/ مهر/90

1390/7/5 11:09
نویسنده : مامان مریم
479 بازدید
اشتراک گذاری

امروز هم کار خاصی نداشتم و استراحت کردیم..سحر و مهرناز اولین روز مدرسشون بود و شما با زندایی به مدرسه سحر که نزدیک خونه مادرجونه رفتی یعنی مدرسه ابتدایی من.

محیا تو مدرسه سحری

یادش بخیر و من هم با ماشین دایی جون وحید دوباره رفتم خونمون...

سحر و محیا در حال خوردن انار:

نوش جان

کمی هم دایی جون وحید سربسرتون گذاشت:

مهرناز هم بعد کلاساش یکسره اومد و شما رو برد خونشون...تا عصر اونجا بودی.. خاله جون حمومت کرد و نهار داد و خوابیدی...تازه بهت یک کیف جنگلی ملستون هم داد که خیلی دوسش داری...واسه مهرناز بود که خاله جون از مکه خریدش:

قدت رو قربون خاله..

مهرناز کلاس اول راهنمایی

عصر بابایی اومد تا برگردیم تهران. وای که چه قشقره ای راه انداختی. از بابل شروع کردی به جیغ و داد که مهرناس، مهرناس و تا خود آمل بود که دیگه خسته شدی و خوابیدی..حسن کچل خاله جون زهره که اسمشو داداشی گذاشتی از خود خونه مادر جون تا تو رختخواب تهران دستت بود.

6:30 راه افتادیم و ده شب خونه بودیم. دیگه جاده خلوت شده بود...

تا رسیدیم آش میخواستی و من هم که آماده نداشتم...یه جورایی سیرت کردم و خوابیدی...عین دخترای گل.. تازه تو ماشین هم خواب بودی...

من هم خیلی حالم بد بود و خدا روشکر کردم که به خونه رسیدیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)