25/ شهريور / 90

صبح بيدار شدي و صبحونتو خوردي و رفتيم حموم...چون فشار آب صبح زود خيلي عاليه...الانم كه داري عروسكهاتو ميخوابوني و نقاشي ميكشي...

بابايي هم كه سرما خورده و داره استراحت ميكنه...خدا نکنه این مردها مریض بشن...اونم روز تعطیل...واااااااااااایی

اين روزها همش ميگي بريم خونه مادر جون. آخه دلت تنگ شده...مرجان و خاله جون وحيده قول دادن اينهفته بيان خونمون. كاش بيان و شما از تنهايي در بياي....

امروز شمالی بازیم گل کرد...برای نهار ماهی سفید شکم پر با دلال گذاشتم اما چون آماده نبود و شما هم گرسنه، واست استانبولی دیروز رو گرم کردم اما گفتی نمیخوام ماهی بده...واقعا شمالی هستی..صبر کردی تا برات آماده کردم

بچه تازه حموم بودی...

موقع نهار مسابقه آکادمی موسیقی گوگوش پخش میشد. تا گیتارو دیدی پاشدی رفتی سمت گیتار من و شروع کردی به زدن...تمام کنترلها رو میشناسی که کدوم مال تلویزیونه کدوم ماهواره و کدوم DVD. مانی فدات بشه ناناس...

محیا از نمای نزدیک...

اونقدر ادا درآوردی تا خوابیدی...

دیگه با من نمیتونی بخوابی و به لالایی بابایی عادت کردی...تا ساعت 7 خواب بودی...اما شب هم خوب خوابیدی..ده خوابیدی...مرسی دختر فهمیده من..

واسه عصر هم کیی پته ( یا همون کدو حلوایی) رو به سبک جدید و تو قابلمه چدن حسابی برشته کردم. خیلی خوشمزه شد اما شما دوست نداشتی...

امروز فوتبال استقلال و پرسپولیسه...بابایی استقلالی و مانی یه روزی پرسپولیسی بود...اینهم بچه های باحال نارمکی که با ماشین قرمزشون دارن میرن استادیوم و ما هم از رو تراس ازشون عکس انداختیم...

بله بالاخره استقلال تعداد گلهاش بیشتر شد اما قرمز همش برنده است و این وسط شما نمیدونم طرفدار کدوم تیم میشی...بابایی رفت واسه پیروزیشون بستنی و چیپس خرید اما راستش من نخوردم وهنوز تو فریزره....آخه قرمز قهرمانه...

سر شام هم سالاد با پیاز فراوون و نمک و فلفل دار ( اون هم به سبک خودمون) درست کردم و شما فقط دوست داشتی پیازشو تست کنی اولش بدت اومد اما بعدش حسابی میخوردی تا جایی که شامتو نخوردی..آخه پیازش سفید بود و تلخ نبود...شب بخیر پیاز خور من