یک داستان غم انگیز
هر روز که میریم دم در خونه با این عکسها حرف میزنی و میگی مهرناس !!! بمیرم برای غریبیت و بمیرم برای اینکه مامانت میره سرکار و نمیتونه مرخصی بگیره و ببرت شمال تا دلی از عزا دربیاری!!!مهرناز جون ببین چقدر دخترم دوستت داره....تازه تو خیابون یک دختر لباس صورتی دیدی و کلی صداش زدی مهرناس...و نیم ساعت باهاش بازی کردی...اما وقتی که رفت دوباره گریه کردی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی