محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

یک داستان غم انگیز

1390/6/28 8:57
نویسنده : مامان مریم
480 بازدید
اشتراک گذاری

 

محیا در حال حرف زدن با مهرناز

هر روز که میریم دم در خونه با این عکسها حرف میزنی و میگی مهرناس !!! بمیرم برای غریبیت و بمیرم برای اینکه مامانت میره سرکار و نمیتونه مرخصی بگیره و ببرت شمال تا دلی از عزا دربیاری!!!مهرناز جون ببین چقدر دخترم دوستت داره....تازه تو خیابون یک دختر لباس صورتی دیدی و کلی صداش زدی مهرناس...و نیم ساعت باهاش بازی کردی...اما وقتی که رفت دوباره گریه کردی....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان هستی
28 شهریور 90 9:16
آخیه عزیزم غصه نخور مریم جان همین دلتنگی ها و درویهاست که دیدار دوباره را لذت بخش و به یاد ماندنی می کند .


آره عزیزم...ایشاله بچه ها همیشه سالم باشن...مهم نیست کجا باشن
مامان آبتین
28 شهریور 90 9:23
محیا جون چه مامان با احساسی داری ضمنا" خیلی هم با حوصله خوش به حالت . این هم برای دلت که گفتی نظر نمی دی . خوبه؟به وبلاگ پسر من هم سری بزن


حتما.همیشه سر میزنم.عزیزم
مائده
28 شهریور 90 10:15
الهی!
چقدر مظلوم
جیگرم کباب شد


واقعا
مامان صدف
28 شهریور 90 11:52
لباسشونم با هم سته
دخترخاله مهربون(مهرناز)
28 شهریور 90 14:30
آخه من برات بمیرم که انقدر دل تنگی ماهم خیییییییییلی دلمون برات تنگه
دخترخاله مهربون(مهرناز)
28 شهریور 90 14:33
دلم برات پاره شد دادم بدوزنش حالا برات تنگ شده
عموروحاني
28 شهریور 90 20:46
سلام .خدا براتون نگه داره .خيلي ماهه. اگه از كلبه ما خوشتون اومد ما رو هم جزو لينكها تون قرار بدين