افطاری وسط هفته
اصلا دلم نمیخواد تو افطاریها تنها باشیم. اولش قرار بود فقط مهراب اینا (دوست بابایی عمو محمد) بیان. اما بعدش یه دوست دیگشونو هم گفتم که بیان. آخه جفت خانوماشون رو خیلی دوست دارم و باهاشون راحتم. فروغ هم که هم رشته و همکار خودمه. افطاری مفصلی چیدم و هر کاری کردم اجازه ندادن شام رو بیارم. گفتن جا نداریم. فکر کن یه مرغ گنده شکم پر و یه قابلمه با 8 پیمانه برنج پخته شده موند رودستم.. بعد رفتنشون تکه تکه اش کردم تا بذارم تو یخچال. بوووی دلال تو شکم خانم مرغه، فضای خونه رو پر کرده بود.. طوری که باباعلی رو از اتاق خواب به آشپزخونه کشوند.. دل روزه داران آب نشه.. شما هم که تازه دوشب پیش خونه مهراب بودی و سروسایلش با هم نساختید. حالا واسه ...