محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

ماه مهربان

 باز پاییز است اندکی از مهر پیداست، حتی در این دوران بی مهری، باز هم پاییز زیباست!!! دخترم ورودت رو به مقطع بالاتر ( سه ساله ها) تبریک میگم و از خدا میخوام  روزایی رو ببینم که اول مهر دستت رو  بگیرم و باهات بیام مدرسه ات دانشگات.. میدونم تو چشم بهم زدنی اون روزها هم میرسه..     ...
1 مهر 1391

محیا و بیمارستان

این هم یه عکس پدر دختری که تو این چند روز دلمونو ریش کردن. خدا برای هیچ مسلمونی نیاره: اینجا هم یه شاخه گل خریدی تا تو بیمارستان بدیش به بابا علی اما نذاشتنت بری بالا. من هم سبد گلت رو به بابایی دادم و شما هم موندی با این یه شاخه گل که به کف کل بیمارستان مالیدیش: اینجا هم خونه عمست که بابایی دوره نقاهتشو میگذرونه و شما با فاطمه بازی میکنی:   ...
26 شهريور 1391

دوره نقاهت

سلام دوستای خوبم. ممنون بابت اظهار لطفتون. بابا علی دوره نقاهتشو خونه عمه مریم میگذرونه. و محیا هم تو خونه خودمون و پیش مادرجونش بوده.. بمیرم برات که چه روزهای سختی رو گذروندی و چطور پایان تعطیلاتت رقم خورد!!! همینجا بابت همه استرسی که بهت دادیم ازت معذرت میخوام دخترم. امیدوارم روزهای خوبی در انتظارت باشه..   دوستان برای سلامتی همه بیماران دعا کنین..
26 شهريور 1391

تبریز

یه ماه قبل بلیط تبریز رزرو کرده بودم و به نظر بقیه کنسلش نکردم و یه روزه رفتم تبریز برای سمینار و برگشتم..( سمانه جون پس الکی نگو چطور همش تو نانو مقام میاری!!! تو این شرایط!!!)   خلاصه هنوز برنگشتم که باباعلی اظهار دلتنگی شدید کرد و عمه اومد دنبالت و مادرجون اینا هم برگشتن شمال..با بغض و البته از ته دل خوشحال از حال باباعلی.. من هم تازه از تبریز رسیدم خونه و وسایلمو جمع کردم و دارم میام پیشتون تا اخر هفته کنار هم باشیم..بعد از مدتها دوری و اضطراب.. خاله جون عسل هم رفته کربلا تا حسابی دعا کنه. بچه هاش شمال تنهان و مادرجون باید میرفت. امیدوارم مثل همیشه تو این شرایط سخت بتونی خوب با من همراهی کنی گلم. دوستت دارم به ب...
26 شهريور 1391

بازگشت

سلام دوستای گلم. امروز محیا پس از یک ماه و نیم به مهد برگشت و خودش و دوستاش شاد شدن. با یه جعبه شیرینی بمناسبت سلامتی باباعلی.  از همه دوستام که به هر طریقی جویای حالمون بودن تشکر میکنم. حال باباعلی هم خوبه خدا رو شکر و هم اکنون در  ICU ویژه خواهرانه بسر میبره .. ما هم مجبوریم بیایم سرکار و دوریشو تحمل کنیم. هر چند محیا دیشب از دو نصفه شب بهونه باباشو میگرفت و من موندم چطور این روزها رو تحمل کنیم.. امیدوارم تو مهد بهت خوش بگذره و روزهای تلخ گذشته رو فراموش کنی گلم.. ...
26 شهريور 1391