22/ اسفند/90
صبح بخیر. امروز الکی دیر راه افتادیم. البته داشتم لباس جشنتو میپوشیدم
آره امروز تو مهد عمو شهرام میاد و قراره جشن نوروز بگیرید... منم خوشگلت کردم و چون تازه بیدار شده بودی چشات میسوخت و میگفتی مانی چشام کور شده ..
و این هم بچه ها که آماده شدن برن جشن...
هستی جان یه کم فاصله بگیرید از هم !!! اینقدر لاو نترکونید
بردیا خان هم که دیروز سلمونی رفته:
این هم بچه های کلاس بالایی که منتظرن برن جشن:
بهتون خوش بگذره. خانم سیفی گفت که نمیشه مامانها بیان جشن و فیلم بگیرن.. مامان آویسا گلی هم لطف کردو از دخملم عکس انداخت!!! با کلیک رو اسمش، برید تو وبلاگش ببینید..
بقیه روز پر ماجرای ما در ادامه مطلب:
تو پژوهشکده هم بما عیدی دادن. یه سکه پارسیان (0.6) و یه کارت با شعر زیباش!!!
سر ظهر رفتم درمانگاه پیش مامان درسا تا دندونامو جرم گیری و براشینگ کنم. خدا وکیلی الان فقط یه نگین رو دندونام کم دارم.. عید هم تا میتونم باید نیشخند بزنم تا دندونام بیشتر معلوم بشه.. آخه خیلی خرجش کردمشوخی کردم..
بعد نهار هم که اومدم دنبالت با هم رفتیم تجریش پاساژ تندیس دیدن خاله سمی و خانم دکتر عسگری ( استاد دوره لیسانسم) . هوا بس ناجوانمردانه سرد و برفی بود. از طرفی باید گل هم براش میخریدم. تو مقدس اردبیلی یه کانکس گل فروشی دیدم و یه چیز ساده و خوشگل ازش خریدم..
همیشه ماشینو تو پارکینگ شهرداری میذاشتم اما امروز واسه اولین بار تو خود تندیس گذاشتم تا مجبور نباشیم تو سرما پیاده بریم تو هوای آزاد.. یه گشتی زدیم و انگار خ دکتر نتونست آژانس بگیره و بیاد و زنگ زد که شما بیاید خونمون. ما هم کمی مغازه ها رو گشتیم و رفتیم خونشون.
اینجا هم حال و هوای عیدش قشنگ بود..
عجب پارکینگش سخت و تنگ بود و با اونهمه ماشین توش.. بزور اومدیم بیرون..
خوب خونه جدیدشونو پیدا کردیم..اونجا هم کلی آرمان و خ دکتر برات عروسک آوردند و حال کردی. خ دکتره و عروسکاش. تازه اینا گوشه ای از عروسکاست..فقط همین عکسو میتونم بذارم..
خ دکتر هم عیدیتو داد چون دخمل خوبی بودی و کلی باهاش بازی کردی..
امروز کادو بارون بود. تو مهد هم این سرویسو بهتون دادن و ااای که چقدر ذوق کردی و خوشحال شدی. میخواستم یکی ازهمینا برات بگیرم...
وقتی رسیدیم خونه خسته و کوفته بودیم..
شب هم نفهمیدم چطور به شماها غذا دادم و جنازه افتادم. بابایی هم غرب تهران بود و کلی خسته بود و طفلک حالش خیلی خوب نبود..