محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

2/ اسفند/90

1390/12/3 12:39
نویسنده : مامان مریم
338 بازدید
اشتراک گذاری

صبح با خنده و شاد با ما از خواب بیدار شدی و بابایی بهت شکلات داد که دختر خوبی بودی.. منتظر بابایی نشدیم و زود راه افتادیم..

اول پمپ بنزین رفتیم و رسوندمت مهد و کمی با هم دور زدیم و عوضت کردم و بوس و بغل و ازین حرفها اومدم زیارت عاشورا..بعد اومدم سرکار تا... بعد...

وقتی اومدم دنبالت زود بود و کمی کنار ماشین پیشت ایستادم تا سه و رب بشه..گفتی مانی برو کارت بزن من اینجا میشینم گییه نمیکنم..

بخدا حس اینکه که دخترم اونقدر بزرگ شده که میتونم روش حساب کنم داره منو میکشه از خوشی.. آخه من خیلی اینجا تنهام..دخترم همه کسمه..

این هم کار امروز:

تو خونه هم که دخمل خوبی بودی و خوندن کلمه انگشت رو هم یاد گرفتی و بعد من نشستم و درست کردن تقویم رو تموم کردم و شما هم رفتی حموم و خودت خواستی تا موهاتو سشوار کنی..شام خوردی و خوابیدی..

یکی نیست بگه دختر این کاروتو مامانت میکنه شما فقط جیشتو بگو بقیه اش بامن... خیلی یاد این قضیه میافتم غصه میخورم..

بسه بچه صورتت گل انداخته:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

خاله هدي
2 اسفند 90 11:03
خاله مريم مهربون، صبحها كه ميرين زيارت عاشورا براي محمد كوشولوي ما هم دعا كنين لطفا. بعداً ميام و پستهاي قبلي رو ميخونم. از قول من محيا نانازي رو هم ببوسين


حتما گلم... اگه لایق باشیم
عمه نرگس
2 اسفند 90 12:37
خیلی باحالی به خداااااااااااااا .. مرسیییییییی ...
مامان پارسا
3 اسفند 90 12:10
دخترمون مستقل شده البته بجز مورد پوشک خانومی کاریش نداشته باش
مامان پارسا
3 اسفند 90 12:13
قربونت کاری به دخترمون نداشته باش. بچم مستقل شده البته بجز پوشکش.
مامان هستی
3 اسفند 90 13:55
قربونش برم چه گلی هم انداخته
ببخشید یه سئوال داشتم
حمومتون عمومیه؟
آخه فقط تو حموم عمومی ها آدم اینجوری گلی میشه


نه عزیزم با سشوار اینطوری شد
عمه نرگس
3 اسفند 90 16:04
وای خیلی باحال بود مامان هستی ..
خاله هدي
6 اسفند 90 10:00
خيلي با مزه بود واي لپاشو نيگا