9/تیر/90- مبعث
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد
امروز مبعث پیامبره و تعطیل. خیلی دلم میخواست بریم زیارت. دیگه خیلی وقته که جایی زیارت نرفتیم. اما خدا رو شکر، همین که سالمیم. و از همینجا دعا میکنم که خدا همه مریضها بخصوص نی نی های کوچولو رو شفا بده.. و کسی این روزها بیمارستان نباشه...آمین
خانم قیاسی هم تو اعیاد مذهبی ذوق به خرج میده و به شما اینبار یک گردنبند با پلاک محمد(ص) هدیه داد
صبح از خونه عمه مریم دسته جمعی اومدن خونه ما و بعد نهار من بردمشون اندیشه خونه طاها اینا.این دومین باری بود که خونه طاها اینا میرفتی. یکی تو سه ماهگی و یکی هم الان...
عصری رفتیم خرید و من برای شما یک مسواک خوشگل خریدم. چون دیگه اون مسواک انگشتی رو دوست نداشتی.
همه جا بخاطر مبعث شیرینی و شکلات پخش میکردن.
برای شام الینا و آنیتا،نوه های دایی مختار بابایی هم اومده بودن. کلی شلوغ شد و بعد شام رفتیم شاه عبدالعظیم. این هم (از چب به راست) محیا و باباییش، آنیتا و باباییش، الینا و باباییش تو شاه عبدالعظیم
چقدر دور و خسته کننده بود. سه صبح اونجا بودیم. هرکار کردم بعدش برگردیم خونه خودمون بابایی قبول نکرد. چون میخواست پیش خانوادش بمونه. من هم که تو اون گرما و عرق ریزان واقعا کلافه شدم از دست بابایی ناراحت شدم ..شب رو خونه عمه ات موندیم...