8/تیر/90
صبح که بیدار شدی رفتی بغل بابایی و بوسش کردی و کتاب شعرتو گرفتی دستت تا بیاریش مهد رویا جون واست بخونه.
امروز احتمالا مامی بزرگ میاد تهران. اما خونه ما که نمیاد اولش...اولش میره خونه عمه مریم و ما هم میریم و بعدش میان خونه ما...
اعلام کردن که ما شنبه هم تعطیل هستیم. بدلیل کنکور. وای خداجون چه خوب بود اگه میرفتیم شمال.........
عصری باشما رفتیم جاجرود دنبال بابایی. ازونجا هم خونه عمه مریم. مهمونها نرسیده بودند. یکساعت بعد با اعمال شاقه پیداشون کردیم و اومدیم خونه. اتوبوس تا تهران آورده بودشون. اونا هم با تاکسی برگشتن. عمه سکینه بابایی و عمه سمیه خودت هم اومدن. امیر حسین واسه شماها بلدرچینن آورده بود...ماجرای تو اتوبوسشون رو دیگه نمیگم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی