محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

27/ اردیبهشت/90

1390/2/28 12:25
نویسنده : مامان مریم
405 بازدید
اشتراک گذاری

هوا آفتابی بارونیه. این روزها سرکارم خلوتتره. آخه موقع امتحاناته و دکتر ق هم خارج از کشوره. دستگاه آزمایشگاه هم خرابه. عصری هم بردمت پیش دوقلوها تا برم دندونپزشکی. شنیدم خیلی خوش گذروندی. رنگارنگ و خربزه و شیر کاکائو...خوردی و اونا هم کلی سربسرت گذاشتن و از عکس العملت میخندیدن. دختر عمه (مامانشون) هم که دل نداشت ازت جدا بشه. خلاصه کلی بهت خوش گذشت.

niniweblog.com

شب هم که من و بابایی از خستگی خواب رو به شام ترجیح دادیم که....اتفاق بدی افتاد.از وقتی شیر رو ازت گرفتم شبا با پستونک می خوابیniniweblog.comامشب پستونکتو گم کردی و به هیچ عنوان حاضر نبودی بخوابی. کلی جیغ زدیniniweblog.comماهم زاپاس نداشتیم. بابایی هم اون موقع شب حس بیرون رفتن نداشت.niniweblog.comتازه دور و بر ما داروخونه شبانه روزی نیست. همه جا رو بهم ریختیم، لای لباسات، نبود که نبود.niniweblog.comبا شیشه و هیچی دیگه هم گول نمیخوردی. اونقدر گریه کردیniniweblog.comتا از خستگی افتادی، خوابیدی ...niniweblog.comباید واست اسپند دود می کردم. حواسم نبود. صبح دیدم پستونکت کنار در کمد رختخوابها افتاده.آخه بچه اونجا چکار داشتی نصفه شبی؟؟؟

niniweblog.com

niniweblog.com

 

                            

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)