25/ اردیبهشت/ 90
امروز خیلی عادی گذشت.سر ظهر خاله فرزانه اومد دانشگاه دیدن من و شما. اومدیم مهد دیدیم تو خواب نازی..بهش قول دادم نی نی اش که اومد بریم کیش خونشون. ایشاله که بشه..آخه بابا علی زیاد اهل سفر نیس جز شمال..راستی دیروز که اومدم دنبالت مهد، سرویسهای دانشگاه رو دیدی که رد میشدن..گفتی: اییییی مانی!هن دف!!! یعنی وای مامانی! ماشین بزرگه رد شد.آخ مانی فدای جمله بندی ات بشه با این سن کمت.اینقدر باهوشی..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی