محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

24 / اردیبهشت/90

1390/2/24 13:21
نویسنده : مامان مریم
386 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم امروز صبح دوباره مربیت کلی ازینکه دختر خوبی هستی ازت تعریف کرد. شما هم کلی بغلش کردی.منم حسودیم شد. ناراحتم ازینکه نکنه شیرمو ازت گرفتم ازم دلخوری. اما نه تازه داری از وابستگیت بمن کم میکنی و متعادل میشی و بقیه از جمله بابا علی رو بیشتر دوست داری. اینطوری بهتره گلم. خیلی آخر هفته بهت خوش گذشت. کلی با بابایی عشق کردی. ده و نیم شب بود که بغلش نشسته بودی و با بشکن زدن من انگشتای کوچیکتو تکون میدادی و یاد گرفتی چطور بشکن بزنی. با بابایی رفتین تو حیاط ماشین شستین، از وقتی شیرت رو گرفتم بیشتر بطرفش می ری. بغلش میکنی، میبوسیش،تازه دیروز ساعت ٩ شب میگفتی بابا ، بجای علی  و کلی میخندیدی. اما زمانیکه جدی هستی همون علی صداش میکنی. چقدر خاله مریم (دوست مامان ) ازین حرکتت تعجب کرد. دیشب باتفاق خانم عسگری (استاد مانی) و خاله مریم خونه خاله سمیه مهمونی بودیم. هم به بهونه روز معلم و هم عیددیدنی هم اینکه خاله سمیه تازه از مسافرت آلمان برگشته. واسشون کادو بردیم و طبق معمول شما فکر کردی تولده و هی تلد تلد می خوندی.چقدر هم با عمو سلمان بازی کردی، با اون توپ بزرگش که از شما هم بزرگتر بود. ازونجاییکه گوشی مانی رو شهید کردی نتونستم عکس بگیرم اما از خاله ها بعدا میگیرم و اینجا میزارم. راستی چند روز اخیر دست و پاهات کلی جوش زد و من نگران آبله مرغون بودم. دیدم نه باز بهت شیر ببعی دادم بازم حساسیتت عود کرد. دیگه الان مجبوری فقطniniweblog.comو شیر خشک بخوریniniweblog.comو بخوابی

 عصری با هم رفتیم دندونپزشکی و هم دور زدیم. منشی ها رو حسابی به بازی گرفتی.واست توت کندم و همون موقع سریع یاد گرفتی بگی توت. تو راه هم همش بشکن میزدی و میرقصیدی.چون با کالسکه نرفتیم حسابی شیطونی کردی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله سمیه
24 اردیبهشت 90 15:01
سلام. وبلاگ جالبی بود. امیدوارم محیا خانم بزرگ شه و اینا رو بخونه و لذت ببره