16/تیر/90
با همه خستگی صبح زود بیدار شدم و رفتم دندونپزشکی و آرایشگاه...تا واسه عصر آماده بشم. با مادر جون تصمیم گرفتم شما خونه پیشش بمونی و تو این گرما نبرمت نوشهر. فکر خوبی بود. عصری هم زندایی زهره بردتت خونشون. اونجا بودی تا سه صبح که با کلی لج و گریه اومدی خونه مادر جون. ما هم که ٦ صبح برگشتیم. خیلی حنابندون خوبی بود و این هم به یاد DJ آرزو و همکاراش
برگشتنی که دوماد خسته و خواب آلود بود از نوشهر تا بابل خودم ماشین عروس رو روندم. خیلی با حال بود....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی