2/تیر/90
پنجشنبه صبح با مهرناز جون رفتم اطراف خونه به کارهام و خریدهای خونه رسیدم. زود نهارمون رو خوردیم و رفتیم جمهوری. شما خیلی تو خونه و بیرون گریه و بداخلاقی میکردی و حالشون رو حسابی گرفتی.
من و مهرناز و مرجان کفش اسپرت گرفتیم و لباس تو خونه. مغازه همون دوست جونم تو جمهوری..خاله جون هم واسه شما ارگ صدای حیواناتو گرفت که خیلی زود با کمک مهرناز صداشونو یاد گرفتی. دستش درد نکنه. خلاصه خرید خیلی خوش گذشت....
شب واسشون لازانیا درست کردم..این هم محیا در حال خوردن لازانیا با موههایی که اصلا نمیذاشتی چیزی بهش ببندم
با بچه ها آلبالو یا بقول خودت لبالو خوردی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی