محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

خاله جون زهره و باز هم به یادش

1390/7/27 9:08
نویسنده : مامان مریم
3,485 بازدید
اشتراک گذاری

کاش بود و الان میدیدتت و هم بچه دایی جون عباس رو که تا آخر اینهفته بدنیا میاد...حیف...اگه بود کلی عروسک واست میخرید آخه فوق العاده دست و دل باز بود. هر چی حقوق میگرفت واسه این و اون خرج میکرد از غریب تا آشنا و اگه چیزی ته اش میموند واسه خودش. همش از همه میپرسید چی لازم دارین.....روحش شاد...اگه الان بود ما اینجا اینقدر غریب و تنها نبودیمگریه

مامان صدفی گفته عکس خاله جونو بذارم اما من قبلا گذاشتم و اینجا آدرسشو میارم:

http://marriam.niniweblog.com/post153.php

 http://marriam.niniweblog.com/post78.php

اینهم عکس قاب عکسش با اون شعر قشنگ روش:

خاله جون زهره

 زمانیکه خواستم این عکسها رو پیدا کنم وبلاگ محیا رو مروری کردم دوستان شما هم اگه وقت دارید برگردید و عکسهای کوچولویی محیا رو ببینید خالی از لطف نیست. مخصوصا دوستای نزدیکش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان صدف
27 مهر 90 9:17
روحش شاد.
لطفا" هر کی این پستو خوند فاتحه یادش نره


مرسی خاله
مامان محیا عظیمی
27 مهر 90 9:21
خداوند رحمتش کند روحسش شاد و بهشت برین جایگاهش
matin
27 مهر 90 10:18
مریم جون خدا بیامرزدش واقعا که خیلی دلم گرفت تصور اینکه آدم یکی از نزدیکای خودشو از دست بده خیلی سخته و سختر از اون از دست دادنشونه واقعا یه آه بزرگ تو سینه ام جمع شده ولی مهمتر از اون اینکه که دعا کنیم تو بهشت روحش تو آرامش باشه .


مرسی گلم
خاله محمدرضا
27 مهر 90 13:32
سلام
خوبید؟
می شه بگین چی شده که به رحمت خدا رفته؟ازدواج کرده بود؟
اگه خواستید جواب بدین
خدا رحمتش کنه


آره عزیزم ازدواج کرده بود از من هم 2 سال بزرگتر بود. خونش پیروزی بود...پرستار بود و در روز پرستار با یه سکته خفیف و گیر کردن یه لخته خون تو مغزش تموم کرد...در کمال ناباوری....سه روز بعد مرگش جواب آزمایشاتش اومد که دکتری که پرفسور بود گفت چیزی نیست...خوب میشه...ما هنوز باور نداریم علت مرگشو