محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

خونه تکونی آخر هفته

1391/4/31 11:02
نویسنده : مامان مریم
837 بازدید
اشتراک گذاری

تصمیم گرفتیم تا ماه مبارک رمضان بیاد فرشهایی رو که تو پروژه پوشک گیری چند جاییش نجس شده بود رو بدیم فرش شویی. بموازات اون دیگه همه چی باید تمیز میشد. مهمتر از همه دیوارها بود که جمعه کارگر اومد و من و عمه مریمت هم حسابی همپاش کار کردیم. آخه نیرو نداشتن و یکی فرستادن.

عمه طفلکی روزه بود. تا 7 غروب موند و برای افطار رفت خونشون. فاطمه هم نیومده بود تا تو این بلوشو نباشه.. این هم عکسهایی که شب پنجشنبه رفتیم خونه عمه دنبالش و عکسهای جمعه که جنابعالی دیگه حسابی دلتو خنک کردی..

محیا بادوستان دم مهد:

 

همیشه موقع خواب تو صندلیت میشینی اما اینجا تو راه رفتن به خونه عمه:

گذاشتیمت خونشونو و با بابایی رفتیم بازار دم خونشون. برات دمپایی و روکش تشک جدیدت که بزرگتر از قبلیو خاله جون بهت داد خریدیم

محیا و فاطمه:

 

این هم از خونه تکونی:

 

اینا که خوبه تو اون شرایط لباس عروستو آوردی پوشیدی و .. هی مانی اینو میخوام، اونو میخوام. ماشاله اونقدر هم زبون ریختی آقاهه خندش گرفته بود. یه جا صدام کردی من هم حوصله نداشتم و فقط سر تکون دادم. گفتی : مانی درست صحبت کن!!تعجبچرا اینجوری میکنی!!کلی هم با عمه ات یکی دو میکردی و اون هم سربسرت میذاشت تا صدات در بیاد. بهش میگفتی: صداتو بیار پایی. عصبانی نشم ها..پرسیدم خوب عصبانی بشی چی میشه؟؟ گفتی: عصبانی بشم اخم میکنم!!!

کلی هم اون وسط مسطها قربون صدقه ام میرفتی و میدی قیافم خستست جملات عاشقانه بارم میکردی. مرسی دخملیه نازم..

محیا و شاسخیناش:

اونقدر مشغول بودی که برای آخرین بار (امیدوارم) کف سرامیک ج ی ش کردی تا گفتی و اومدم ببرمت ریخت!! من دق میکنم اگه دوباره این اتفاق بیفته. یه کم کولی بازی درآوردم و بهت گفتم اگه رو فرش تمیز اینکارو بکنی خونه رو به آتیش میکشم. چرا زودتر نمگی. آخه تا حالا اونقدر خونسرد برخورد کردم که فکر نمیکنی کار بدیه. باید واکنش نشون میدادم. امیدوارم خودم هم بیشتر دقت کنم و دیگخ ازین اتفاقا نیفته..

ولی خونه عوضش شده دسته گل. دیگه تا 11 شب بشور و بساب داشتم نشد. دلم نمیاد روش قدم برداری. دیگه ماه رمضون امسال حسابی میچسبه..

دست عمه مریمت هم درد نکنه. دلسوزانه برام کار کرد. منه یک دست چلاخ!!!!!

دیگه شیرتو غذات و همه چی عقب موند. تا کارم تموم بشه و برم آشپزخونه خیلی گشنه موندی. گلم منو ببخش. امروز هم که اصلا نخوابیدی و تا شام خوردی وسط حرفت دیدم بیهوش شدی.

هنرنمایی خودت:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

fahime
31 تیر 91 10:57
سلام گلم خسته نباشی...بازم خونه تکانی؟


آره اما اینبار اساسی بود.. قد یه جابجای کار داشتم
مامان کوروش
31 تیر 91 11:20
ای جانمممممممممم چه چادری بسته به کمرش
مریم جون اینقده بهش سخت نگیر ماشا... بزنم به تخته هنوز زود بود ولی خوب باهات همکاری کرده
به به خونه تمیزززز چه کیفی می ده توش ...یش کنی


نگو... اما خوب قبل از مرحله آخر بود. ازین ببعدش میسوزم..
admin
31 تیر 91 12:44
http://golkaghazi.mihanblog.com/extrapage/birthdaythemes
مامان ملینا
31 تیر 91 13:22
خسه نباشی مامان محیا،با اومدن ماه مبارک خونه رو هم تمیز کردی.دست عمه مریم هم درد نکنه که کمکت کرده.محیا خانم هم که هزار مشاله شیرین زبون شده.فقط مواظب باش از دعواهات نترسه و جیشش رو نگنه.زیاد هم سخت نگیر .همه چیز حله


مرسی ممنونم عزیزم
مامان ملینا
31 تیر 91 14:05
وقت کردی یه سر هم به ما بزن خوشحال می شم .بوس برای نازناز خانم محیا جونممممممممم


فدات چشم من حتما میام
هدیه خدا- فریماه
31 تیر 91 22:15
سلام. خسته نباشی. خیلی حال میده. عباداتتون قبول. مارو هم دعا کنید.


ممنونم فریماه جون. محتاجیم به دعا



راستی چی حال میده خونه تکونی ؟ یا ج ی ش کردن تو خونه تمیز؟؟؟
مامان پوریا
1 مرداد 91 8:34
مبارک باشه به سلامتی
من شما رو لینک کردم
خوحال میشم اگه دوست داشته باشید منو لینک کنید


چشم حتما
محیا یعنی تمام زندگی
1 مرداد 91 9:30
هیشکی دختر خودم نمیشه

بابا تو هم با اون دخترت...کشتی مارو..
مامان دانیال
1 مرداد 91 9:39
خسته نباشی. خدا قوت مخصوصاً با کارهای فوق برنامه مثل تمیز کردن جیش از روی سرامیک


مامان صدف
2 مرداد 91 11:16
خشته نباشی.
من تازه تو این ماه تصمیم دارم فرشامو بدم قالیشویی.
خوش به حالت که کاراتو انجام دادی


آره... تمیزیت مبارک