محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

29/ مرداد/90

1390/5/31 9:15
نویسنده : مامان مریم
932 بازدید
اشتراک گذاری

صبح با صدای گریه و جیغت از خواب بیدار شدیم. اولش فکر کردم شیر میخوای. پا شدم و واست درست کردم...اما نخوردی..انگار جاییت درد میکرد. شاید هم رودل کردی...خلاصه خیلی اشک ریختی و جیگر ما رو ریش کردی..

 دارو بهت دادم بالا آوردی...آوردمت مهد و کمی پیشت نشستم. بهتر که شدی اومدم سرکار.

محيا مريض با دوستان

البته امروز کارها از 9 شروع میشد..و من چون تکنسین دستگاهام، بعد کلی ناز و کرشمه، برای سرویس دهی اومده پژوهشکده، حتما باید میومدم!!! الان کنارم ایستاده. اگه بدونه چی نوشتم میره و برنمیگردهنیشخند

تازه هم زنگ زدم به رویا جون که میگه بی حال افتادی و منتظرم ساعت 2 بشه بیام ببرمت دکتر. دست تنها و با دهن روزه. کاش بتونی تا بابایی بیاد تحمل کنی عزیزم...حال و روزم رو نگاه کنین. واقعا کسی رو ندارم تا صبح می ذاشتمت پیشش و مجبور نبودی بیای مهد. اما رویا جون دستش درد نکنه. دل میسوزونه...

با همه این وضعیت بخاطر علاقه زیادی که به کارم دارم و آینده شما ، همه این روزها رو تحمل میکنم عزیزم...شما بزرگ بشی میشی رفیق مانی...فدات بشم..

ساعت او نيم اومدم دنبالت. يك گوله آتيش بودي. با هزار سلام و صلوات كه تبت زيادتر نشه آوردمت خونه..يك شياف گذاشتم و زنگ زدم بابايي اومد 

محيا بيمار

 برديمت دكتر و گفت گلو درد داري ميگيري...و چرك خشك كن داد. هنوز نگرفته اينهمه تب؟؟؟؟الان بهتر شدي و داري كم كم راه ميفتي و سر سفره افطار نشستي

محيا سر سفره افطار

شب هم به پستونكت صبر زرد زدم كه ديگه نخوري...اما اونقدر گريه كردي كه بابايي شستش و داد دوباره بخوريش. امان از بابايي كه دل نداره گريه ات رو ببينه...و اروم خوابيدي...شب بخير گلكم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

پرنیا
30 مرداد 90 11:10
سلام .چه خبرها نبینم فعال نباشی


اگه وبلاگم رو بخونی میبینی که محیا مریضه و من هم مرخصی گرفتم و خونه ام...عکس هم عن قریب اضافه میشه دوست خوبم..
مامان احسان
31 مرداد 90 0:32
کاش می تونستم کمکی کنم
اخه واقعا شاغل بودن برای یه مادر خیلی سخته
اگه کمکی از من بر می یاد دریغ نمی کنم..
ببوسش محیا جونو
راستی من شمارو به عنوان یک دوست لینک کردم[h

ممنون از لطفت عزیزم. باعث افتخارمه
مامان زهرا نازنازی
1 شهریور 90 12:54
سلام خانومی

ممنون از حضوره سبزتون و توجهتون.

خدا دختر نازنینتون رو حفظ کنه عکس آخر رو برای بازی وبلاگیمون برداشتم.

با اجازه شما رو لینک کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید زهرا نازنازی رو به جمع دوستان محیا جون اضافه کنید. متشکرم


حتما عزیزم.
مامان زهرا نازنازی
12 شهریور 90 11:22
شرمنده الان درستش میکنم


ممنون عزیزم