4/ مرداد/90
بابا علی هنوز خوابیده. باید بیدار بشه و ماشین رو ببره گارانتی. شما هم کنارش سخت خوابیدی. بابا علی بعد از گذشتن ده روز از تعطیلات تصمیم گرفت ماشین رو دراختیار ما بذاره. البته نذاشتم تا حالا هم به ما بد بگذره.
امروز ساعت ٣ با بچه های خالها تو پارکینگ یک بابلسر، تو منطقه طرح بانوان قرار داریم.
مهرناز جون حسابی پوشوندتت که نسوزی
بعد شنا...
وای چقدر شنا خوش گذشت. درسته رودخونه تمیزتره اما دریا یک چیز دیگست. حیف که نمیذاشتم عکس بگیریم.بعد شنا عصرونه و بعدش هم بستنی خوردیم. خیلی سوختی. کاملا برتزه شدی و همش هم تقصیر من بود. آخه فقط برای مدت کوتاهی کلاه و عینکتو تحمل میکردی
شب خیلی خسته و بیحال بودی و زود خوابیدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی