25/تیر/90
صبح خیلی زود از خواب بیدار میشی و با پدرجون و دوچرخه اش میری میگردی. از صبح گذاشتمت پیش بقیه و رفتم اینور و اونور...بیشتر بخاطر جشن امام زمان. چون خیالم از بابتت راحته...و این آرزوییه که همیشه تو تهران دارم. صبح با مادرجون رفتم و واسه خونه جدیدمون یخچال خرید. دستش درد نکنه!!! نهار هم خونه عمه سمیه بودیم...
عید همگی مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی