محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

28/تیر/90

1390/5/18 12:38
نویسنده : مامان مریم
614 بازدید
اشتراک گذاری

صبح دایی جون اکبر اومد و دید خوابی. دیگه به بودنت عادت کردن و این وقتی بری واسشون سخت میشه... دایی جون وحید هم واست لاک میزد تا بتونم موهاتو شونه کنمو ناخوناتو بگیرم

محیا با موهای مرتب

مرسییی داش وحید

و چه ذوقی...با همه دعوا داری مخصوصا خاله جون سمانه و همش بهش میگی: بویا، بویا یعنی از خونه برو بیرون. واقعا که!!!!خاله جون میگه در آینده رئیس جایی بشی خیلی خوبه. همه رو از اتاقت بیرون میکنی. بهت میاد... اما با دایی جون وحید خیلی خوبی و همش بهش میگی: اینجا بشین یعنی پیش خودت...

 دندونپزشکی رفتم و بعدش حقوق خودم و بابایی رو برداشتم و دونه دونه قسطها رو دادم...امروز قرار بود بریم دریا. اما مینا زنگ زد و کنسلش کرد و بعد از خواب سنگین بعد ظهرت ما هم رفتیم شهربازی مریم و اونجا کلی ذوق زده شدی..

وسط خواب بلند شدی و تلت رو به سرت زدی و نشسته دوباره خوابت برد. مثل دایی جونات تو خواب حرف میزنی و عکس العمل نشون میدی

 این هم عکسهای شهر بازی:

از این خونه خیلی خوشت اومده بود...

این اولین بار بود که تو استخر توپ رفتی و چه عشقی کردی...

جانان و مادرشو اونجا دیدیم و باهم سوار اسب شدید. مادر جانان دختر عموی منه عزیزم.. 

یک روز خوب با مانی

تو استخر یک دختر کوچولو، تا اومد چنگت زد و شما هم خیلی ناراحت شدی....

شب هم حاجی خوران بابای ساحل بود و چون بابایی نبود نرفتیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)