23/تیر/90
صبح که بیدار شدی. با اردک و هاپو بازی کردی. به باغ مامی بزرگ رفتیم. رابطه ات باهاش خیلی خوبه اما با عمو رضا نه...
بعد از ظهر برگشتیم خونه مادرجون. با علیرضا، ماشین بابایی رو شستیم.
عصری به عیادت زن عمو الهام رفتیم. و بعد آماده شدیم برای عروسی مهدی... برای عروسی کفشات کوچیک شدن. باید حتما یکی بخریم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی